Friday, October 29, 2004

تنها

دارد زمین را باد می روبد
دارد هوای فصل می گیرد
امروز هم باران شبیه هرچه دلتنگیست
امروز هم باران شبیه هرچه تنهایی ست

رو می کنم تنها به آئینه
آئینه با من نیست،یکرو نیست
گویی مرا بیگانه می بیند
شاید مرا محرم نمی داند؛
با راز و رمز چشمهای تو...

یک بار دیگر جاده های بی تو را دیدم
یک بار دیگر کوچه های بی تو را گشتم
امروز فهمیدم که دیگر نیستی،
حتی، در خاطرات خیس دریاها
در زیر باران، پای گلدانها
بادی که می آید خبر دارد از رفتن آسوده ات انگار

در مرز گندم زار می پیچد
هو میکشد، آرم و می خواند
رفتن، دریغ زندگانی نیست
ماندن ،دلیل زنده بودن هم
تا می روم؛ هستم

مسافر

راهمون از هم سوا بود
رفتنامون بی صدا بود
اول جاده ی غربت،
اول پرواز ما بود

دل به جاده ها سپردیم
کوله بارمونو بردیم
همسفر شدیم، پریدیم
سمت باغی که خدا بود

از قفس از این زمستون، خسته بودم، خسته بودی
تو هجوم بی کسی ها،دل به رفتن بسته بودی
بی خبر رفتی مسافر، جاده ها جا موندم از تو
تو ولی پیش از پریدن، بار خود رو بسته بودی

بغض من وا میشه هر شب ،جا خالیت پیش رومه
می شینم با درد غربت ،دست حسرت رو گلومه
میکشم رو بوم خالی عکس یه ماهی تو مرداب
ماهیی که رنگ دریاست اما سایه اش روی بومه

می رسیم به هم یه روزی
بعد دریا، بعد دیوار
همسفر به دوش خسته ام
بار خستگی تو بسپار

Sunday, October 10, 2004

on god

God made truth with many doors to welcome every believer who knocks on them
خداوند برای حقیقت دروازه هایی بسیار تعبیه کرده است تا به هر مومنی که بر آنها می کوبد خوش آمد بگوید.


The first thought of god was an angel
The first word of god was a man
نخستین اندیشه خداوند یک فرشته بود.
نخستین واژه خداوند یک انسان بود.



The idea of god is different in every man and one man never give another his own religion.
تصور هر کس از خداوند با تصور دیگری از او متفاوت است،
بنابراین،کسی نمی تواند دین خویش را به دیگری بدهد.



And if you would know God be not therefore a solver of riddles. Rather look about you and you shall see him playing with your children.
And look into space; you shall see him walking in the cloud, outstretching his arms in the lightning and descending in rain.
You shall see him smiling in flowers, then rising and waving his hands in tree.
و اگر می خواهید خدا را بشناسید، در پی کشف رازها نباشید.بلکه به گرداگرد خویش نگاه کنید،او را خواهید دید که با کودکانتان سرگرم بازی است.
و به آسمان بنگرید؛ او را خواهید دید که در میان ابرها گام بر می دارد،در حالی که دستهایش را در آذرخش دراز کرده است و در باران پایین می آید.او را خواهید دید که در گلها می خندد،آن گاه به پا می خیزد و در لابلای درختان دستانش را برای شما تکان می دهد.

Friday, October 01, 2004

ویژه میلاد یگانه منجی روزگار تنهایی

میلاد آقا امام زمان(ع) بر همگان مبارک باد
این متن توسط دوست عزیزم محمد مهدی هنرمند فرستاده شده.
من همیشه منتظر متنهای خوب شما هستم

می شود باز بگویند که بیتقصیرند
جمعه هایی که بدون تو چنین دلگیرند
باز در گوش زمان عقربه ها می گفتند
که چقدر خسته از این ثانیه های پیرند
یوسف پرده نشین! بی تو زلیخا صفتان
شبی ازحسرت پنهان شدنت می میرند
من و تنهایی یک پنجره ی چشم به راه
و غزل هایی کز نام تو جان می گیرند
بی تو دیریست که خواب گل و آیینه و باغ
خواب های دم صبحند که بی تعبیرند
یک شب سرد سیه، قافیه های غزلم

آه آقا به خدا از غم تو می میرند........



کوچه های انتظار
باز هم منتظرت می مانم و دیدگانم را به راهت میدوزم و برگی دیگراز درخت کهن تنهاییم را به باد میسپارم.
باز هم از روزنه ی قلبم به آسمان ها خیره می شوم. دعایت می کنم... صدایت می زنم...!و در طوفان پریشانی ذهنم می جویمت و بار دیگر قصه های غم پنهانم را برای پولک های درخشان آسمانی نجوا میکنم، شاید تو بیایی ....!
کدامین باد خبر آمدنت، بوی خوش پیراهنت را برایم می آورد؟مگر تو قفل دردهانم را بگشایی
قدم در راه بگذار
چشمانم صدقه راهت،وسعت قلبم سنگ فرش نگاهت

قدم بگذار و بیا



آشنا ترین غریبه
وقتی که میرفتی نگاهم پرزحسرت بود
چشمانت انگار آخرین جـام محبـت بود
کاش از لب جـامت دمی نوشـیده بودیم
آن قطره ازمهری که دریای حقیقت بود
ای آشنــای دل ، غریـب چشـم ابهــام !
ماندیم دروصلی که ازآغاز هجرت بود
در انتظـارت حرف هایم در نگفتن ماند
تنها ترین حرفم ، سکوتی بینهایـت بود
عیبم مکن گر خنده از یـادم برون رفت
غم بودهرشادی که ما را بی توقسمت بود
زیبا ترین لبـخند را از چـهره ام بردی
یارا! نگـاه آخـرت ، آغـاز محنـت بود


تقدیم به یگانه مفرد مذکر غائب