Saturday, January 22, 2005

عرفه

به نام کسی که شناختنش هدف خلقت است
سلام اين متن شايد يادتون باشه! يه سال پيش همچين موقع هايي نوشتم يه سال گذشت!!
فرقي كه امسال كرده اينه كه من امسال عرفات رو ديدم. فقط يه چيزي به همه ميگم:
تو دل مهدي امسال دنبال خودمون بگرديم اگه چيزي پيدا كرديم ...
التماس دعا

کم کم داریم نزدیک می شیم. امسال هم قسمت نبود که بیام صحرای عرفات، اونجا دنبالت بگردم؛ تا اونجا بشناسمت.
امسال هم قسمت نبود که توی صحرای عرفات کنجکاوانه برای پیدا کردنت به خیمه ها سر بزنم و با شوق اینکه تو یکی از اون زائرهای سفید پوش هستی به همه با لبخند سلام کنم.نمی دونم الان کجایی؟! شاید داری لبیک گویان به دور قبله می گردی که از خشت و گِلِ و مطمئناً میدونی که تمام هستی یا مهدی گویان به دور تو می گرده. کاش همه ی مردمی که اونجا هستند به جای اینکه حاجی مکه می شدند حاجی عشق می شدند تا قبله ی عاشقان جهان رو به راحتی پیدا کنند و کاش ...
صحرای عرفات رو تا حالا ندیدم. ولی یه صحرای دیگه سراغ دارم ؛ صحرای خشک و متروک که هر بار یاد تو مثل بهار سبزش می کنه. ولی افسوس! افسوس که تند باد و سرمای گناه نمی گذاره بهار یاد تو همیشگی باشه. امسال می خوام دیگه حسرت نبود توی صحرای عرفات رو نخورم. امسال می خوام توی همین صحرا به دنبالت بگردم؛ تو صحرای دلم.
خودت میدونی هر روز صبح چطور با حسرت به کاغذی که روبروی تختم زدم نگاه می کنم؛ کاغذی که روش نوشتم:
" مهدی ما در دل شیعیان ظهور می کنه.... امروز در دلم از یوسف زهرا چه خبر؟؟؟ "
وشب که می خوام بخوابم چطور با شرمندگی نمی تونم به اون کاغذ نگاه کنم. ولی دیگه می خوام ...
آره از این تصمیمها زیاد گرفتم. ولی فردا عرفه است؛ فرق می کنه .فردا می خوام با سربازهات حرکت کنم از اینجا تا ... نمی دونم شاید فردا تو هم توی عرفات نمونی ! شاید تو هم مثل جدت حسین (ع) فردا حج ظاهری رو رها کنی . همیشه پیش خودم فکر میکردم کسایی که اون سال توی حج دیدن که امام حسین (ع) عرفات رو ترک کرد و دنبالش نرفتند چقدر غافل بودند. ولی حالا که خوب فکر میکنم میبینم شاید 1400سال دیگه درمورد ما هم همینطور فکر کنند . شاید تو هم فردا صحرای عرفات رو رها کنی وبه سراغ یتیمان بری .شاید فردا به جای دعای عرفه خواندن به در خونه ی بیچاره ها سر بزنی . شاید فردا با کیسه ای به دوش به سراغ گرفتارها بری . در حالی که فردا تمام شیعیان توی دعای عرفه دنبالت میگردند شاید تو یتیمی رو روی شونه هات نشوندی وداری باهاش بازی میکنی .شاید ...
کاش می دونستم کجایی

چهارشنبه 30 دی 83
سید محمد حسینی

Saturday, January 01, 2005

بیا

سلام
ببخشید اگه چند وقتی نتونستم متن جدید بفرستم. امان از درس و دانشگاه و معماری و ...(بقیه اش بعد از اعلام نمرها
شعر قشنگی که می بینید از سروده های خواهر یکی از بچه های کلاسمون که هر چی ازش تعریف کنم کمِ. راستش توی کلاس که خواندم خیلی به دلم چسبید.بی اختیار یاد کسی افتادم که همه عاشقان بهش می گن بیا واو هم به همه همین جمله رو میگه
گر چه شعرها و متن های من در مقابل این اشعار زیبا دیگه جلوه ای نداره ولی سعی می کنم که زوتر چیز بنویسم باز هم از خانم فروتن ممنونم وامیدوارم که این وبلاگ لیاقت شعرهاشون رو داشته باشه

بی تو من شمع سحر سوزم ، بیا
بی تو من خاموش خاموشم ، بیا
می شوم تنها و یادت می زند
آتشی بر استخوان هایم ، بیا
می دود خون در رگانم، نیست خون
این تویی در عمق رگهایم ، بیا
بی تو دستان ملالت بار غم
می درد هم تار و هم پودم ، بیا
می کشد شعله تمام دفترم
از غزلهای پر از دردم ، بیا
هیچ دستانت ز من سر شار نیست
شاید از یادت فراموشم ، بیا
می روی از یاد من در لحظه ای
چون که با تو جام می، نوشم ، بیا
ساعت خسته ز تکرار زمان
می زند صد ضربه بر جانم ، بیا
با تو سیل ماتم مهتاب هم
می دهد نا جور آزارم ، بیا
شوق بیدار " سپیده" کور شد
بی تو من شمع سحر سوزم ، بیا

"مومنه فروتن "سپیده