Saturday, January 01, 2005

بیا

سلام
ببخشید اگه چند وقتی نتونستم متن جدید بفرستم. امان از درس و دانشگاه و معماری و ...(بقیه اش بعد از اعلام نمرها
شعر قشنگی که می بینید از سروده های خواهر یکی از بچه های کلاسمون که هر چی ازش تعریف کنم کمِ. راستش توی کلاس که خواندم خیلی به دلم چسبید.بی اختیار یاد کسی افتادم که همه عاشقان بهش می گن بیا واو هم به همه همین جمله رو میگه
گر چه شعرها و متن های من در مقابل این اشعار زیبا دیگه جلوه ای نداره ولی سعی می کنم که زوتر چیز بنویسم باز هم از خانم فروتن ممنونم وامیدوارم که این وبلاگ لیاقت شعرهاشون رو داشته باشه

بی تو من شمع سحر سوزم ، بیا
بی تو من خاموش خاموشم ، بیا
می شوم تنها و یادت می زند
آتشی بر استخوان هایم ، بیا
می دود خون در رگانم، نیست خون
این تویی در عمق رگهایم ، بیا
بی تو دستان ملالت بار غم
می درد هم تار و هم پودم ، بیا
می کشد شعله تمام دفترم
از غزلهای پر از دردم ، بیا
هیچ دستانت ز من سر شار نیست
شاید از یادت فراموشم ، بیا
می روی از یاد من در لحظه ای
چون که با تو جام می، نوشم ، بیا
ساعت خسته ز تکرار زمان
می زند صد ضربه بر جانم ، بیا
با تو سیل ماتم مهتاب هم
می دهد نا جور آزارم ، بیا
شوق بیدار " سپیده" کور شد
بی تو من شمع سحر سوزم ، بیا

"مومنه فروتن "سپیده

0 Comments:

Post a Comment

<< Home