Wednesday, August 18, 2004

نامه ای به امام زمان

« نامه ای به امام زمان »
سلام آقا
سلام کردن به شما با این بار سنگین گناه جرات می خواهد وشنیدن جواب سلام شما با همان شرایط قبلی خوش خیالی...
ولی اشکالی ندارد همین که ترنم صدای زیبای شما در آسمان بپیچد برای من بس است.شاید در آینده بتوانم به آن تکیه کنم و بگویم آقا با من صحبت کرد.
می دانم با این حرفها نمی توانم دل شما را بدست آورم.حق دارید!اگر من هم از کسی حتی یکبار بدی دیده بودم شاید دیگر جواب سلامش را که نمی دادم هیچ!بلایی هم سرش می آوردم.و من هر روز با گناهانم تیری به سمت قلب شما شلیک می کنم وشب هنگام سر کج کرده ودر آستانه درت می نشینم و ابراز عشق می کنم.
می دانم خنده دار استولی چه کنم؟من عاشقم و از عشاق هیچ انتظاری نیست. چون عشاق مجنوند؛ تازه من عاشق معمولی هم نیستم. چون من ندیده عاشق شدم؛ من شنیدم و عاشق شدم. و حالا هر کاری می کنم نمی توانم از عشق ندیده ام جدا شوم. برای همین می گویم از من انتظاری نیست؛ چون حتی عشاق مجنون هم مرا مجنون می خوانند.می گویند: «آخه آدم ندیده هم عاشق می شود؟ »
آقا جان چرا می گویند «هر که را اسرار حق آموختند – قفل کردند و دهانش دوختند»؟ پس آن وقت تکلیف من چیست؟ که نمی توانم ببینم یعنی من حتی لایق شنیدن وصف تو هم نیستم؟ قبول کنید که سخت است.
نمی دانم تا حالا درد دوری از یار را کشیده اید یا نه. نمی دانم تا حالا منتظر کسی بودهاید یا نه. ولی باور کنید سخت است. شاید سخت تر از دیدن گناه من بچه سید.
تازه این فقط یک سختی است؛ می خواهم سختی ها را یک به یک بشمارم تا شاید دل شما را بدست آورم. سختی بعدی را می دانم اصلا حس نکرده اید و من بهتر می توانم از سخت بودنش بنالم و زیاد از حد حرف بزنم. وآن هم سختی گناه کردن است! اگر بدانید چقدر دردناک است؛ اگر بدانید چقدر رنج آور است! تازه بعد از آن بگویند به خاطر گناه نمی توانی معشوق خود را ببینی؛ نمی توانی صدایش را بشنوی. و این از بقیه سخت تر است.
دلتان سوخت؟! تازه اولش است. من هنوز حرفهایم را نگفته ام...
سختی بعدی را که می خواهم بگویم شما چشیده اید و می توانید بفهمید که چقدر سخت است. البته من یک پیشنهاد کوچک دارم.برای اینکه حرفهای من بیشتر به دلتان نشیند عمه ی سه ساله خود را هم دعوت کنید.
و این سختی...
آقا جان ما بدون شما یتیمیم و بی کس. شما درد یتیمی را کشیده اید؛ خیلی هم زود. ولی بیایید این بار از رقیه بپرسیم یتیمی چقدر سخت است. سخت تر از آن اینکه هیچ کس را نداشته باشی. حتی نشانه ای از پدرت نبینی.حتی بر سر نیزه...
آقا جان رقیه عمه پدر گونه ای بالای سر داشت؛ ما هیچ کس را نداریم. فکر نمی کنم بازار شام یا خرابات شام تاریکتر از دنیای خراب ما بوده باشد. پس حالا فهمیدید که چرا می گویم باید به من حق بدهید.
آقا جان می دانم که شما همه چیزهایی را که گفتم می دانستید پس دیگر از سختی ها نمی گویم. به قول مردم عادی سید بازی در می آورم و رک حرفهایم را می زنم. آقا جان تقاضا می کنم خود شما هم برای فرج دعا کنید. از آن دعاهای حسابی از آنهایی که زود عملی می شود. می دانم اگر بیایی شاید اولین سری که قطع می کنی سر گناهکار من باشد.حرفی نیست! به خدا راضیم، ولی به یک شرط که شما را یک لحظه ببینم.
از این به بعد ساده تر حرف می زنم...
می دونم که فهمیدید می خوام چی کار کنم؛ آره درست فهمیدید. می خوام وقتی رفتم توی جهنم ، اگه خواستن چشمهام رو به خاطر گناهان زیادی که کردن آتیش بزنن؛ بگم، این چشمها اگه گناه کرده صورت زیبای یار رو هم دیده. اگه خواستن
زبونم رو به خاطر گناهان زیادش در بیارن؛ بگم که هر لحظه اسم زیبای یار رو بر روی خودش چرخونده. بعد که از آتیش فرار کردم برم توی جهنم یه جای بلند
رو پیدا کنم وایسم اونجا، تا جهنمیا من و ببینن و حسابی حسودی کنن. من که نمی تونم توی بهشت توچشم باشم؛ حداقل اونجا توی چشمم. برای جهنمیا تعریف کنم که آقا رو دیدم؛براشون لاف بزنم و بگم آقا هم من و دید. بهشون فخر بفروشم که سر من با ذولفقار علی به دست مهدی قطع شده.
آقا سعدی چه قشنگ از زبون دل من حرف زده:
سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد
که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی
دل من نه مرد آن است که با غمش برآید
مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی؟
نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری
تو به دست خویش فرمای اگرم کنی عذابی
انقدر حرف زدم که یادم رفت این همه وقت چرا مزاحم شما شده بودم. باز هم ببخشید! می خواستم عید را تبریک بگویم . عید شما مبارک. عیدی هم یادتان نرود

بهمن 82
عید سعید غدیر خم
سید محمد حسینی


2 Comments:

At 2:34 AM, Anonymous Anonymous said...

Vaaghean damet garm seyyed. Kaash faghat ashkamo dar miyovordi. Har Jomlato ke mikhoondam Yaade kalamaati ke shabaa zire zaboonam zemzeme mikardam oftaadam.
اللهم عجل لولیک الفرج

یا علی

 
At 4:41 PM, Anonymous ياس said...

باتشكر ازنامه زيبايتان كهبرگرفته ازاعماق وجوديتان بودفقط نكته مهمي راياداورمي شوم كه امام زمان تنها افراد معاندي كه باايشان مخالفت مي كنندرابه قتل ميرسانندنه گنهكاران اگرهم اين مطلب ازروي عشق باشدكه راضي هستيم به رضاي اوممكن است ديگران اشتباه برداشت كنندواين درحاليست كه اقاي ما ازپدرومادرنسبت به ماطبق روايات اهل بيت مهربانتر است پس چطور مادر مي بخشدولي مولايمان مهدي عليه السلام نبخشد لذاخواهشمنداست مطلب خودرااصلاح فرماييد

 

Post a Comment

<< Home