Sunday, August 08, 2004

سایه

« سایه »
دیشب ماه چهره در نقاب سایه زمین مخفی کرد تا شاید زیبایی تو شرمنده اش نکند. ماه مانند دخترکان فقیری که از مستمندی چهره زیبا و مظلوم خود را در پس آستین پنهان می کنند؛آرام آرام خود را در پناه سایه زمین کشاند و هر لحظه به تو نگریست ای ماه زمین.
سایه تو بر زمین است و سایه زمین بر ماه. وماه با سایه ی سایه ی تو چه زیبا شده است. گویی خود می داند که دل از این سایه نمی کند.ماه کم رو به سان بچه های کم رویی که پشت چادر مادرشان مخفی می شوند تا شاید از دید بقیه پنهان بمانند پشت سایه ی تو مخفی می شود. حتی تلاش زمین برای کنار کشیدن سایه خود ساعتها طول می کشد و تو همچنان آرام سایه ی خود را بر زمین ارزانی داشتی.
دیشب ابرها به کمک ماه آمدند تا از شرمندگی اش کم کنند. بعد از اینکه سایه ی زیبای تو از ماه دور شد چنان او را در بر گرفتند که گویی اقوام، فرزندان تازه یتیم شده را؛وماه یتیم سایه زیبای تو بود. گریه ماه بعد از جدایی از تو دیدنی بود. این بار باران از ابرها به زمین نمی آمد گویی همه از چشمان ماه سرازیر می شد. کاش سایه زیبایت را هیچگاه بر رویش نمی کشیدی تا طعم شیرین آن را حس نمی کرد.تا جدایی برایش سخت و دردناک نبود.
امشب ماه دیگر در آسمان نیست. فکر نمی کنم تا یک ماهی جرئت کند اینطور آشکارا خود را با قرصی تمام در آسمان ظاهر کند؛ ولی زمینیان را چه باک که ماهی همچون تو در زمین است.

اردیبهشت 83
یکشب بعد از ماه گرفتگی
سید محمد حسینی

0 Comments:

Post a Comment

<< Home