Friday, August 13, 2004

روح تلفن!

« روح تلفن! »
سکوت شب را با هیچ سکوتی نمی توان مقایسه کرد. حتی با سکوت رضایت! سکوتی که همراه با صدای زوزه ی مهتابی اتاق است.گویی این صدا هم جزئی ازسکوت شب اتاق من است- چون همواره این دو را با هم به یاد می آورم- گاهی این سکوت زیبا با صدای ناهنجار موتوری که با سرعت از کوچه رد می شود می شکند بااینکه از صدای موتور ناراحت می شوم- چون خیلی از اوقات رشته افکارم را پاره می کند- تا سکوت همه جا را فرا می گیرد برای کسی که لحظه ای مرا از خودم بیرون بیاورد دلم تنگ می شود.
گاهی هم نقش بر هم زدن سکوت من و اتاق را تلفن کوچک سفیدی که روی میز است بازی می کند. با اینکه صدای خیلی کمی دارد؛خیلی راحت با یک بار زنگ زدن مرا به طرف خودش می کشاند. این بار سکوت را که به هم می زند هیچ! زندگیم را نیز دگرگون می کند.گاهی اوقات به قدری زود گوشی را در دستم حس می کنم که خودم هم باورم نمی شود.
با صدای زنگ تلفن سکوت دلم که با هیچ صدایی نمی شکند شکسته می شود. با گفتن اولین کلمه سکوت برایم بی معنا می شود حتی بی ارزش هم می شودچون صدای تلفن مرا مجبور به حرف زدن می کند. خوش به حال تلفن ...!
شاید تلفن نیست!من فکرمی کنم این کارها از خود تلفن نیست از سیم تلفن است چون هنگامیکه تلفن را از پیریز خارج می کنم دیگر هیچ فایده ای ندارد. ولی نه! از سیم هم نیست چون در روز ساعتها تلفنم وصل است وسکوت دلم هم پا بر جا.
این بار اشتباه نمی کنم کار اصلی را روح تلفن می کند روح تلفن!!

مرداد 83
سید محمد حسینی

0 Comments:

Post a Comment

<< Home